علی(ع) بر منبر جامع کوفه بودند، ناگاه مردی برای وضو گرفتن از جا بلند شد.
آن شخص از مسجد بیرون رفت به سوی رحبه تا وضو بگیرد، ناگاه مار بزرگی مانع او شد.
پس از مقابل آن مار فرار کرد و به خدمت علی(ع) آمد و قضیه را به آن حضرت نقل کرد. علی(ع) بلند شد و تشریف آورد نزدیک آن سوراخی که افعی در آن بود.
شمشیر مبارک را بر در سوراخ گذاشت و فرمود: افعی از این جا خارج شو. طولی نکشید که آن مار بیرون آمد و با آن حضرت صحبت کرد، علی(ع) به آن مار عتاب کرد چرا مانع این مرد از وضو گرفتن شدی؟ جواب داد: این مرد شما را چهارمین خلیفه می داند یعنی شیعه شما نیست. آن گاه امیرالمؤمنین(ع) به آن مرد فرمود: تو مرا خلیفه چهارم می دانستی؟
پس آن مرد بر سر خود زد و اسلام خود را کامل نمود